ارسال شده توسط امید در 87/4/19:: 9:24 عصر
چند روزی به یکی از شهرهای شمالی کشور برای برخی از کارها رفتم. هر چند سرم حسابی شلوغ بود اما واقعاً از آب و هوای آن لذت بردم. شاید مردمی که در آنجا زندگی می کنند قدر آب و هوای آنجا را نداشته باشند اما من حسابی از باراندگی ها و هوای مطبوع آن منطقه احساس لذت می کردم. شاید این احساس از ارتباط و همدلی با مردم آن منطقه نشأت می گیرد اما هر چه هست احساس مطلوب و مطبوعی است که موجبات نوازش درونم را سبب می شود.
این روزها که برنج که تا اندازه ای رسیده به دشت های وسیع و حاصلخیز گیلان حال و هوای خاصی بخشیده است. به طوری که گویی فرشی سبز تمام دشت های سرسبز آن جا را فراگرفته است. نمی دانم چطور می توان عظمت خلقت زیبای حق را در آن زمان توصیف نمود. خصوصاً وقتی که داشتیم برمی گشتیم باران زیبایی می بارید که زیبایی و طراوت دشت های بین راه را مضاعف کرده بود.آنقدر زیبا بود که آدم دلش نمی آمد که چشمش را دیدن چنین منظره هایی محروم کند. البته مردم آن منطقه در عین آن که در منطقه پرآبی زندگی می کنند اما تشنه اند و گاه دارند از شدت تشنگی می میرند.بدبختی این است که کسی در فکر این تشنگی هم نیست تا چه رسد به این که دلش به این بابت بسوزد..
کلمات کلیدی :