واقعاً فکر نمی کردم که انسان تا این اندازه می تواند تغییر کند و به پست ترین افراد تبدیل شود. انسانی معتقد چطور می تواند به جایی برسد که همه آنچه داشت را زیر پا بگذارد. نمی شود تصور نمود که جامعه و محیط در فکر و عمل آدمی تا چه اندازه تأثیر گذار باشد. شخصی که معتقد به دین بود و کارهایش با نام دین و اسلام و تشیع می نوشت و به چاپ می رساند چطور ممکن است تا این اندازه سقوط کند و به ملحدی تمام عیار تبدیل شود. این چیزی است که در باره اکبر گنجی باید گفت. واقعاً باید ترسید نظر خداوند اگر برگردد، هیچ چیزی نمی تواند جایگزین آن شود:
خبرگزاری فارس:
وی که در سراسر مقاله مفصل کوشیده است انتساب قرآن را به خداوند انکار کند، افزوده است: «چگونه میتوان حیات فردی به طول چند قرن را موجه نمود در حالی که مطابق مستندات تاریخی ارائهشده از سوی محقق ارجمند، جناب مدرسی طباطبایی، این باور برخاسته از نزاعهای خانوادگی بر سر ارث و میراث و جانشینی است.»
این روزنامهنگار که در روزنامههای زنجیرهای جامعه، طوس، خرداد، صبح امروز، نشاط و دیگر نشریات اصلاحطلب قلم میزد، پیش از این در مقاله پیشین خود درباره ساختگیبودن قرآن مجید به دست پیامبر(ص) تحت عنوان "قرآن محمدی"، ضمن ساختگیخواندن مذهب حقه تشیع آورده بود: «مدرسی طباطبایی، در کتاب خود، فرآیند ساختهشدن تشیع را تبیین میکند. به عنوان مثال، وی با مستندات تاریخی نشان میدهد که چگونه گروه کوچکی از یاران امام یازدهم، امام دوازدهم را برساختند. وی مستندات تاریخی بسیاری در کتاباش آورده که مدلولش این است: دوازدهمین امام شیعیان (حضرت مهدی[عج]) وجود خارجی ندارد، امام غایب[عج]، برساخته نزاعهای خانوادگی بر سر ارث و میراث است.»!
اکبر گنجی که پیش از این خواستار به رسمیت شناختن زنا و همجنسبازی در قالب دین شده بود، قصد دارد قسمت دوم و سوم مقاله اخیر خود درباره تشکیک در الهیبودن قرآن مجید را ظرف روزهای آینده منتشر کند.
دیروز به سازمان مرکزی دانشگاه پیام نور رفتم و در سخنرانی آقای دکتر حسینی و معاونان ایشان شرکت کردم. نکته مهم در سخنان ایشان که برای گروه معارف و الهیات تشکیل شده بود، ادب و وقار ایشان بود که واقعاً تحسین برانگیز بود. حدود یک ساعت بعد از اتمام جلسه جلوی درب آمفی تئاتر ایستاد و به مشکلات دوستان رسیدگی نمود. حتی گفت که نامه شما را همین امشب دستورش را می دهم! اما قبلاً چه رفتاری بود و چه حرف هایی زده می شد که فکر می کنم جای گفتنش نیست. خواستم با این پست از وبلاگ تشکری کرده باشم. هر چند که ایشان وقت سرزدن به این مطالب و وب ها را ندارند. مطلبی هم امروز خواندم که فکر کنم ایشان چندان هم ماندنی نیست. امیدوارم که این طور نباشد.( اینم برای آن گفتم که فکر نکنید این آقا می خواد مسئولیت تقسیم کنه ما هم به نان شب محتاجیم.):
به گزارش خبرنگار مهر، دکتر سید محمد حسینی امروز در جمع خبرنگاران در مورد مصوبه اخیر مجلس افزود: ما تاکنون از دانشجوی روزانه شهریه دریافت نمی کردیم اما با توجه به مصوبه اخیر مجلس باید از برخی از دانشجویان روزانه شهریه بگیریم که این مسئله مشکل ساز خواهد شد.
وی ادامه داد: این طرح از ابتدا نباید به صورت دو فوریتی مطرح می شد زیرا طرحهای دو فوریتی به صورت کارشناسی مطرح نمی شود و این مشخص نیست که آیا این طرح می تواند مشکل دانشجویان را حل کند یا خیر.
حسینی افزود: سازمان سنجش آموزش کشور و وزارت علوم پیش از این اعلام کرده بودند که می توانند با رسیدگی به شکایات داوطلبان این مشکل را حل کنند. حتی می شد با تعامل با شورای عالی انقلاب فرهنگی اجرای این طرح را از نیمسال دوم انجام داد.
ندگی پرتلاطم انسانی که هنوز راه را درست انتخاب نکرده و شک دارد یا تصمیم قاطعی برای مسیر ذهنی خود نگرفته، مانند این تصویر است. هر روز حادثه ای او را به تکاپوی جدیدی فرا می خواند. هر روز یک تصمیم و هر روز انتخابی مجدد تمام زحمات گذشته را هدر می دهد. زیر پایش ابر است نه استحکامی دارد و نه استقراری. دایم در حال تغییر و دگرگونی است. به بادی تمام امور به هم می پیچد و شکلی تازه به خود می گیرد. او ثبات را دوست دارد اما نمی تواند. هر قدر می خواهد از این بی ثباتی و دگرگونی های بی حساب کتاب راحت شود، قدرت ندارد. بعد از مدتی هم خودش خسته شده و عطای راه را به لقایش می بخشد.
اما در این بین هم کسانی هستند که تمام زندگیشان مستقر و با ثبات است. طمأنینه تمام وجودشان را فرا گرفته است. شخصیتشان شکل گرفته و تصمیم های لحظه ای در زندگیشان وجود ندارد. زیر پایشان محکم است و در کارهایشان منتظر شانس و اقبال نیستند. می دانند کجای زندگی خود ایستاده اند و به کجا هم در حال حرکتند. امیدوارند و با عزت به مسیر زندگی خود ادامه می دهند.
روایات و آیات ما در این باره شخصیت افراد گروه اول را مذمت می کند: (مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء - و دل و مردّد باشند، نه به سوى مؤمنان یک دل مىروند و نه به جانب کافران) و بر عکس شخصیت گروه دوم را می ستاید: (المؤمن کالجبل الراسخ لایحرکه العواصف - مؤمنان مانند کوه مستحکمند به طوری که بادهای قوی توان لرزاندن آن ها را ندارند.
ِ إِلَهِی کَسْرِی لَا یَجْبُرُهُ إِلَّا لُطْفُکَ وَ حَنَانُکَ وَ فَقْرِی لَا یُغْنِیهِ إِلَّا عَطْفُکَ وَ إِحْسَانُکَ وَ رَوْعَتِی لَا یُسَکِّنُهَا إِلَّا أَمَانُکَ وَ ذِلَّتِی لَا یُعِزُّهَا إِلَّا سُلْطَانُکَ وَ أُمْنِیَّتِی لَا یُبَلِّغُنِیهَا إِلَّا فَضْلُکَ وَ خَلَّتِی لَا یَسُدُّهَا إِلَّا طَوْلُکَ وَ حَاجَتِی لَا یَقْضِیهَا غَیْرُکَ وَ کَرْبِی لَا یُفَرِّجُهَا سِوَى رَحْمَتِکَ وَ ضُرِّی لَا یَکْشِفُهُ غَیْرُ رَأْفَتِک وَ غُلَّتِی لَا یُبَرِّدُهَا إِلَّا وَصْلُکَ وَ لَوْعَتِی لَا یُطْفِئُهَا إِلَّا لِقَاؤُکَ وَ شَوْقِی إِلَیْکَ لَا یَبُلُّهُ إِلَّا النَّظَرُ إِلَى وَجْهِکَ وَ قَرَارِی لَا یَقِرُّ دُونَ دُنُوِّی مِنْکَ وَ لَهْفَتِی لَا یَرُدُّهَا إِلَّا رَوْحُکَ وَ سُقْمِی لَا یَشْفِیهِ إِلَّا طِبُّکَ وَ غَمِّی لَا یُزِیلُهُ إِلَّا قُرْبُکَ وَ جُرْحِی لَا یُبْرِئُهُ إِلَّا صَفْحُکَ وَ رَیْنُ قَلْبِی لَا یَجْلُوهُ إِلَّا عَفْوُکَ وَ وَسْوَاسُ صَدْرِی لَا یُزِیحُهُ إِلَّا أَمْرُک
LATE HAVE
love thee, O Beauty so ancient and so new; late have I loved thee: for behold thou wert within me, and I outside; and I Southside and in my unloveliness fell upon those lovely things that thou has made. Thou wert whit me, and I was not with Thee. I was not with thee. I was kept from Thee by those things , yet had they not been in thee, They would not have been at all. Thou didst call and cry to me to break my deafness: and Thou didst sent fort thy beams and shin upon me and chase away my blindness: Thou didst breath fragrance upon me , and I draw in my breath and do now pant for Thee: I tasted Thee , and now hunger and thirst for Thee: Thou didst touch me , and I have burned for Thy peace
. CHRICTIANTY: St. Augustine